بای بای پوشک
آرتینا جان الان چند وقت بود که برای چند بار پروژه از پوشک گیری رو انجام دادیم ولی اصلا شما همکاری نکردید بالاخره در ۲۱ شهریور ۹۴ زمانیکه ۲سال و ۳ ماه سن داشتی با قضیه پوشک کنار اومدی و قرار شد دیگه پوشک نپوشی الان تقریبا یه هفته هست که روزا اصلا پوشک نمیپوشی و بعضی شبا پوشکت میکنم. البته اینم بگم هر موقع ازت میپرسم آرتینا جان جیش داری یا نه با یه لحن قاطع به من میگی مامان هر موقع داشتم خودم میگم و البته هم خودت بموقع میگی و تا به دستشویی برسیم خودت رو نگه میداری و اینم بگم که هر موقع از دستشویی میایی بیرون با افتخار میگی من میرم دستشویی جیش میکنم تشویق و همه موظفند تشویقت بکنند در ضمن من با هر کسی پشت تلفن صحبت میکنم شما اعلام میکنید که بگم آرتینا جان میره دستشویی و تشویق و زمانیکه تشویق میشی با احساس غرور تو وسط حال بالا و پایین میپری تازه منتظر گرفتن جایزه هم هستی. مامانی اینم بگن که آخرین پوشکت سایز ۴مولفیکس بود که اونم از همسایه بابابزرگینا آقای بهرنگ خریده بودم.
مامانی خیلی خوشحالم که با این قضیه کنار اومدی و بمناسبت همین دستشویی رفتنت من و بابایی برات ۲تا پازل یکی پرنسسها و دیگری دختر توت فرنگی بهمراه ۳تا کتاب قصه خریدیم. پدر جون برات یه عروسک خرید و عمه طاهره یه یویو خرید و جوایز دیگت هم انشالله تا محرم میرسن چون بابابزرگ و عزیزجون و احتمالا بقیه محرم بیان خونمون.
مامانی محرم چون عمه اینا خونمون بودن کسی از تبریز نیومد ولی بعد از تاسوعا و عاشورا بابابزرگ و عزیزجون اومدن خونمون و کلی برامون وسایل خوراکی آوردن و جریان ترشی و گوشت و راننده تاکسی و ... حالا اگه بزرگتر شدی و عمری برای من باقی بود برات میگم و کلی میخندیم و همچنین برات یه جفت چکمه ساق بلند صورتی خریده بودن که تو عکسای زمستونیت میزارم.