پلنگ چشم قشنگه....
مامانی امروز سه شنبه...۲۱مهر ۹۴ هست و مسابقه عصرانه سالم تو خانه سلامت برگزار شد.
بعد هم رفتیم خانه کودک البته من شما رو اول بردم اونجا ولی شما تنهایی اونجا نموندی و من دوباره شما رو با خودم برای مسابقه بردم و بعد از تمام شدم مسابقه که شما یه مقداری منو اذیت کردی و میخواستی بری خانه بازی و بعد از اینکه دوباره رفتیم اونجا برای طراحی صورتت از من اجازه گرفتن و منم از شما پرسیدم دوست داری صورتت رو نقاشی کنن و شما خیلی تمایل نشون دادی البته وقتی نوبتت شد خواستی گریه کنی که زود آروم شدی و وقتی اومدیم خونه عمه طاهره طاها جونو برده بود حموم و طاها جون شما رو دید و کلی ذوق کرد و نقاشی صورتت تا عصر موند تا بابایی اومد و دید و بعد با کلی مکافات تمیزش کردیم چون شما نمیخواستی صورتتو بشورم...
اینجا هم خانم پلنگه لبخند ملیحی بر لب داره.
اینجا هم پلنگه چشم قشنگه در حال غرشه.
اینجا داری مرموزانه نگاه میکنی.
اینجا هم پلنگمون آروم گرفته تا عکسشو بگیرم.